سلام منصوره جدی متولد 1351، از شهر شیراز هستم. تا پس از ازدواج و بعد از به دنیا آمدن فرزند دومم، اضافه وزن زیادی نداشتم ولی پس از زایمان سوم، اضافه وزنم زیاد شد و به وزن 75 کیلو رسیدم. هفت سال بعد از آن و پس از به دنیا آمدن فرزند چهارمم در سن سی سالگی به وزن 90 کیلو رسیدم.

 

تو دوران چاقی اصلا هیچ فکری در رابطه با وزنم نداشتم. می‌دونستم چاقم ولی بیخیال بودم و برام مهم نبـود. همچنان وزنم صعودی بود و اضافه می‌شد. 38 سالم که شد وزنم به 100 کیلو رسید. خیلی غذا و تنقلات می‌خوردم. تحرکم کـم‌تر شده بـود. زمانی که می نشستم اصلام نمی خواستم بلند شم. لباس‌های گشاد می‌پوشیدم تا چاقیم رو نشون نده.

 

پا درد و کمر درد داشتم بطوری که نشستن به صورت چهار زانو برام مقدور نبود و راه رفتن برام سخت شده بود و زود خسته می‌شدم. معده درد شدیدی داشتم که چندین بار آندوسکوپی انجام دادم و دارو مصرف می‌کردم. با همه این مشکلات چون تصور می‌کردم لاغر نمی‌شم، اصلاً به لاغری فکر نمی‌کردم. در سن 40 سالگی 105 کیلو شدم. شوهرم می‌گـفـت برو پیـاده‌روی و ورزش که وزنـت کم بـشه و از ایـن چاق‌تر نشی. چرا فکر سلامتی‌ات نیستی؟

 

 

بلاخره تصمیم گرفتم وزنم رو کم کنم. با پیاده‌روی شروع کردم. یک روز می‌رفتم، ده روز نمی‌رفتم. دیدم این روش فایده‌ای نداره، ولش کردم. یک روز یکی از دوستانم منزلمون بود، گفت می‌خواد بره رژیم درمانی کیمیا رژیم بگیره. گفت خاله‌ام رفته خیلی لاغر شده و راضیه. گفتم میشه شماره‌اش رو بدی منم برم؟چند روز بعدش زنگ زدم و نوبت گرفتم و رفتم، امیدی به لاغر شدن نداشتم. به خودم می‌گفتم مگه می‌شه من بتونم لاغر شم! نه نمیشه.

 

اضافه وزن من 45 کیلو بود. مشاورم گفت باید بشی 60 کیلو. برنامه رژیم رو گرفتم. خیلی نا امید بودم و پیـش خودم گفتـم رژیم بگیرم ببینم نتیـجه‌اش چـه جوریه. اولین مراجعه که داشتم 3 کیلو وزنم کم شده بود و به 102 کیلو رسیده بودم. اصلاً باورم نمی‌شد. می‌خواستم از خوشحالی گریه کنم.
اولش رژیم برام کمی سخت بود ولی وزنم خوب پایین می‌اومد و انگیزمو برای ادامه رژیم زیاد می‌کرد. تو هر مراجعه وزنم کم شده بود. بعد از هفت ماه 20 کیلو کاهش وزن داشتم و به وزن 85 رسیده بودم. مشکل پا درد و کمر دردم حل شده بود. چون نباید با کاهش وزن، بدن شل و افتاده بشه، باید ورزش رو شروع می‌کردم. به خاطر همین رفتم باشگاه.

 

تو دوره‌ای که من رژیم داشتم بعضی از اطرافیـانم که از اونـها لاغرتر شده بودم، نمی‌ذاشتند رژیم رو ادامه بدم و روحیه‌ام رو خراب می‌کردند. ولی اراده من قوی شده بود و تصمیم جدی برای لاغر شدن داشتم و به حرف اونها توجهی نمی‌کردم. همسرم هم منو دلداری می‌داد و مرتب تشویقم می‌کرد و می‌گفت ادامه بده، خوب داری پیش میری. رژیم رو ادامه ‌دادم و مراجعاتم رو به طور مرتب داشتم. بعد از 20 ماه به وزن ایده‌آلم یعنی ۶۵ کیلو گرم رسیدم.