سلام سپیده سپیدی متولد 1356 زادگاه در آبادان و ساکن شیراز هستم. از بدو تولد تپل بودم تا وقتی که یادم می آید من حالت تپل بودن را داشتم. تا سن 18 سالگی که ازدواج کردم اضافه وزن داشتم ولی زیاد نبود بعد از زایمان سوم وزنم به 104 کیلو رسیده بود. در ابتدا به چاقیم اهمیتی نمی دادم ولی بعد دچار افسردگی شدم چون هر موقع بیرون از منزل می رفتم بقیه به یک حالت دیگه ای من را نگاه می کردند.
هر جا برای خرید لباس می رفتم اندازه من نمی شد و عصبی می شدم مجبور بودم پارچه بخرم و لباس بدوزم. با اینکه دو برابر قیمت هزینه می کردم ولی باز لباس مورد دلخواه من نبود. چون مادرم چاق بود، دچار عوارض ناراحتی قلبی، فشار خون و دیابت شده بود وحتی یکبار سکته خفیف قلبی داشت. بخاطر اینکه من هم دچار این مشکلات نشم به فکر کاهش وزنم افتادم. همچنین دچار افسردگی شده بودم، هر موقع مهمانی بود دوست نداشتم داخل جمع بشم چون فکر می کردم مورد تمسخر دیگران قرار می گیرم. مجموعه عوامل 1-افسردگی 2-سلامتی 3-مهمانی سبب شد که به فکر کاهش وزنم بیفتم.
یکی از بستگانم که وضعیت مرا دید مرا به رژیم گرفتن تشویق کرد و شماره تلفن و آدرس رژیم درمانی کیمیا را در اختیارم قرار داد. به خدا توکل کردم و به مطب مراجعه کردم. موقع مشاوره وقتی روی ترازو رفتم 120 کیلو را نشان داد. از خودم خجالت کشیدم که چرا زودتر به فکر چاره نیفتاده بودم. مشاورم به من گفت باید به 70 کیلو برسی. ناراحت شدم از وضعیت چاقی ای که داشتم.
چون واقعا تصمیم به کاهش وزن گرفته بودم به هر قیمتی و به هر طریقی که شده بود می خواستم وزنم کم بشه. رژیم من را دادند و کار من با ذوق و شوق شروع شد. تو ماه اول تونستم 5 کیلو کم کنم. خوشبختانه غذاهای رژیم من غذاهای ساده و عادی ای بود که سر هر سفره ای پیدا می شد و برای کل خانواده غذا می پختم. به کارشناس موقع مشاوره گفتم که رژیم منو طولانی تر از حالت عادی قرار بدید به خاطر اینکه وزنم دوباره بر نگرده چون هر چه کاهش وزن آهسته تر و مدت رژیم طولانی تر باشد احتمال برگشت آن کمتره.
به خاطر وزن زیادم راه رفتن برایم به علت تنگی نفس خیلی سخت شده بود. کمردرد داشتم که بیشتر موقع خوابیدن خودش را نشان می داد. پادرد امانم را بریده بود. 2 بار به دکتر ارتوپد مراجعه کردم که باز دکتر به من گفت که باید وزنت را کاهش بدی. خوشبختانه اقوام وآشنایان در دوره رژیم که کاهش وزن منو می دیدند خیلی تعریف می کردند و به من روحیه می دادند تا بتونم کاهش وزنم رو ادامه بدم. حتی چند تا از همسایگان و اقوام دورمان وقتی منو می دیدند نمی شناختند و براشون سوال بود که چطوری تونستم این همه وزن کم کنم. به من می گفتند خوش به حالت چقدر لاغر شدی و من احساس خوشحالی و غرور می کردم.
بالاخره تونستم تو مدت 2 سال خودم رو به وزن 73 کیلو برسونم یعنی 47 کیلو از وزنم رو کاهش دادم و حدود 5 کیلوی دیگر می خوام وزنم رو کاهش بدم تا به 68 کیلو برسم. قبل از شروع رژیم هر روز نوشابه سر سفرمان بود، شیرینی وتنقلات زیاد مصرف می کردم ولی الان تغذیه من بهتر و سالمتر شده، نوشابه مصرف نمی کنم، شیرینی و تنقلات کم شده، سبزیجات و میوه بیشتر مصرف می کنم و پرخوری را کاملا کنار گذاشته ام.
دیگر از کمردرد و پادرد خبری نیست و مشکل پادرد من رفع شد و دیگه به مطب دکتر ارتوپد مراجعه ای نداشتم. پیاده روی برام آسان شده و تنگی نفس ندارم. مشکل افسردگی من بر طرف شده. لباسهائی که زمانی حسرت آنها را می خوردم به آسانی تهیه می کنم.