سلام رضا حاتمی هستم متولد 1366 در شهر کرد، که در خانواده ای کاملا چاق به دنیا آمدم. از زمانی که به یاد دارم چاق بودم. در دوره دبیرستان اضافه وزن من زیادتر شد. در سن 18 سالگی یک رژیم سر خود گرفتم یک وعده پروتئینه ظهر می خوردم. 20 کیلو در یک ماه کم کردم. از 120 به 100 کیلو رسیدم. خیلی ضعیف شده بودم طوری که بعضی مواقع چشمام تار می دید. بعد از یک ماه ، رژیم را رها کردم. بعد از 3 ماه دوباره 20 کیلو اضافه کردم و همان 120 کیلو شدم.
روند افزایش وزنم همینطور ادامه داشت تا سال آخر دانشگاه. طوری بود که میتونستم 3 تا پیتزا رو تو یک وعده مصرف کنم. یکی از مشکلاتی که تبدیل به مشکل روحی برای من شده بود خرید لباس بود. شاید 20 تا مغازه سر می زدم تا یک لباس به اندازه خودم پیدا کنم. رنگ و طرح و سایز و… دیگر انتخابی نبود. مسیرهای کوتاه حتی 200،300 متر را نمی تونستم پیاده طی کنم. هر جا می خواستم برم حتما باید با آژانس می رفتم. تو آژانس صندلی عقب سوار می شدم تا جا بشم.
قادر به انجام هیچ تحرک و ورزشی نبودم علی رغم اینکه به ورزش علاقه داشتم. از علاقه زیاد به ورزش یک روز با رفقا رفتیم سالن فوتبال که متاسفانه رباط صلیبی پای چپم پاره شد. یک ماه و نیم با عصا بودم ولی به خاطر وزن زیاد قادر به راه رفتن با عصا نبودم و تقریبا خانه نشین شده بودم. در دوران چاقی هر 3،2 ماه یکبار مشکل سنگ کلیه داشتم.
مشکل نارسایی کلیه داشتم که 2 بار بستری شدم. چاقی مشکلی دیگری که دارد اینه که کسی تا 15 متری من از خرناس و خروپف نمی تونست بخوابه. همچنین چاقی فرد رو تنبل می کنه و پشتکار و اعتماد به نفس رو از آدم می گیره. چون همیشه چاق بودم و رژیم های قبلی ام موفق نبود دیگه به این وضعیت و مشکلات عادت کرده بودم و هیچ تصمیمی برای کاهش وزن نداشتم.
یه مدت هم رژیم خام خواری گرفتم. حدود 11 کیلو کم کردم. 109 کیلو شدم ولی دو مرتبه بدنم ضعیف شد و تا یک ماه هر جا کاهو و کلم و… می دیدم حالم بد می شد. ریزش موهام تشدید شد. دیگه کامل بی خیال وزنم شده بودم و خودم رو دیگه وزن نکردم.
دختر عمویی دارم که خاله ایشان رژیم گرفته بود و تونسته بود وزنش رو کم کنه به من توصیه کرد که رژیم بگیرم. اهمیتی ندادم.خود ایشان با پرس و جو، تلفن رژیم درمانی کیمیا را به دست آورده بود و برام نوبت گرفته بود. میشد گفت که تقریبا به زور و اجبار رفتم برای رژیم گرفتن. با دید سرگرمی به مطب مراجعه کردم. که این یکی رو هم امتحان کنم ببینم چی می شه؟
من 152 کیلم بودم که خانم دکتر گفت 75 کیلو اضافه وزن داری. این 75 کیلواضافه، تقریبا نصف وزنم بود. خنده ام گرفت. خانم دکتر برای تنظیم رژیم پرسیدند از چه غذایی بدت میاد که تو رژیمت نذارم. شاید 10 دقیقه فکر کردم دیدم هیچ غذایی نیست که ازش بدم بیاد. همشونو دوس داشتم. با مراجعه به مطب فهمیدم اگر توی چهار چوب معینی قرار داده بشم ممکنه تغیراتی توی من ایجاد کنه که بتونم رژیم رو بگیرم.
رفتم و آموزش تغذیه دیدم. خیلی جالب بود . یک جائی که همه چاق بودند و اولین جائی بود که حس غریبی به من دست نداد. فقط یک نفر تو اون جلسه هم اندام و هم وزن من بود. بقیه سبک تر بودند. بعضی خانم ها را که می دیدم از خودم می پرسیدم اینا دیگه چرا اومدن لاغر شن!
چون من غذای زیادی نمی خوردم ولی هله هوله زیادی مصرف می کردم. با شروع رژیم فقط مصرف تنقلات من از بین رفت و حجم غذای وعده های من تفاوت چندانی نداشت. بعد از 2 هفته دیدم 4 کیلو کم کردم. اواخر اسفند بود تعطیلات عید شروع شد. چون به خوبی تو مراجعه اول وزنم کم شده بود انرژی لازم رو برای پشت سر گذاشتن تعطیلات عید و مسافرت و مهمونی رو داشتم و تمام مدت مراقب رژیم غذایی ام بودم. دیگه رژیم برایم عادی شده بود حدود 30 کیلو کم کردم تا حدی ورزش را شروع کردم. تو دوره رژیم مادرم مشوق اصلی من بود و برای صحیح و درست اجرا شدن رژیم من زحمت زیادی کشیدند که موفقتیم را مدیون ایشان هستم. خیلی از دوستانم که من با اونا پایه خوردن بودم وقتی می دیدند که من اضافه بر رژیم غذایی نمی خورم منوتشویق به خوردن و کنار گذاشتن رژيم می کردند ولی من به وزنی که کم کرده بودم فکر می کردم و مراقب خوردنم بودم و دلسرد نمی شدم.
حالا از وزن 152 به وزن 90 رسیدم حدود 16 ماه طول کشیده بود و تونسته بودم اراده خودم رو نشون بدم، الان کاملا اعتماد به نفس دارم. حتی توی تحصیلات دانشگاهم اثر مثبت داشت و جهشی در تحصیل من ایجاد کرد. قبلا اولین لباسی رو که می دیدم اندازمه می خریدم حالا هر لباسی که دوست دارم رو میبینم و انتخاب میکنم. مشکل پیاده روی ندارم جزو تیم کشتی دانشگاه شدم. سنگ کلیه ام به طور کامل بر طرف شد که نمی دونم اصلا چه ارتباطی با چاقی داشت، خرو پف وحشتناک من در همان ماه اول قطع شد.
یک چاق را که الان میبینم دلم براش می سوزه چون یاد گذشته و مشکلات خودم می افتم. دوست دارم یک جوری بهش کمک کنم چون خودم موقعی که چاق بودم اگر کسی به من پیشنهاد لاغر شدن می داد به من بر می خورد. روی سخنم با چاق هاست: اولین کسی که می تونه به شما کمک کنه تا از چاقی نجات پیدا کنید خودتونید. چون تا شما نخواهید هیچ کس نمی تونه به شما کمک کنه. لذت لاغر شدن رو تا لاغر نشید نمی تونید درک کنید. یک حس خوبیه که توی راه رفتن، لباس پوشیدن، دید مردم و همه جا حس میشه. پس لذت این حس رو از دست ندید.
خیلی از اقوام و دوستان که توی این یک سال اخیر اونا رو ندیده بودم بدون استثناء منو نشناختند و باید خودم رو به اونا معرفی میکردم. مشکل الان من اینه که دکتر رژیم همه دوستان و فامیل شدم. هر جا مجلسی هست که شرکت می کنم همه از من راجع به کاهش وزن سوال می کنن. گاهی از اوقات یک مطلب رو بیش از 10 بار در یک روز تکرارش می کنم.